سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صبح روشن امید ...


مطالب اخیر
 
آمار وبلاگ
 
وصیت نامه شهدا
 
لوگو دوستان
 
امکانات جانبی
 

موضوع:

با نام و یاد خدا

گفتم پدر جان سختت نیست با 79 سال سن ، تو این گرما، با این وضع قلبت روزه می گیری؟! عطش نمی کنی؟ گرسنه نمی شی؟ کم نمییاری؟

یه نگاه مظلومانه ای بهم کرد و گفت نه خدا خودش کمک می کنه، قبل ماه رمضون تشنه ام میشد!!! ولی الان اصلاً، تازه از اول ماه رمضون 2 بارم رفتم بهشت زهرا(س)، با تعجب گفتم بهشت زهرا، تو این گرما؟ گفت آره، دوست صمیمیم بود باید برای تشییعش می رفتم.

میگه خدا خودش کمک می کنه، تا الان که گرفتم، بقیشم اگه بتونم میگیرم اگرم دیدم طاقت ندارم میخوابم تا افطار بشه (هر سال همین جوری همه رو می پیچونه و تا آخر روزه میگیره)، بنازم به این همت به این توفیق.

گفتم پدرجان دعا کن برامون، دعا کن عاقبت به خیر بشیم، دعا کن خدا آدممون کنه ...

یاد محل کارم افتادم که چه بوی چلو خورشتی می پیچه توش این روزا !!!  به همین راحتی ...

کجا داریم میریم واقعاً ؛ این تذهبون؟  مگه نه اینکه "حفت  الجنة بالمکاره و حفت النار بالشهوات" مگه نه اینکه "ان مع العسر یسرا" به خود خدا قسم هر دستوری به ما داده نفعش برای خودمونه، چرا باید فکر کنیم خدا به ما چیز طاقت فرسایی رو تحمیل کرده، چرا از دست خدا شاکی میشیم !!!

ای خدا .... ای خدای مظلوم ....

هواتو کردم، من حیرون تو این روزا هواتو کردم

دلم میخوادت، میخوام بیام تو آسمون دورت بگردم

پ . ن

حالا یه وقت ما و شما که روزه میگیریم جو گیر نشیمااا، آخر عاقبت هیچ کس معلوم نیست چی میشه هاااا، مراقب باشیم هفتاد سال عبادت یک شب به باد میره هااا ، خدایا خودت دست هممونو بگیر (الهی آمین)




نوشته شده در یکشنبه 92 تیر 30  توسط فامیل دور 




درباره سایت
 
 
نویسندگان
 
خبرنامه